سایت شیروشکلاتی پریا

شما برای خوردن یه کافه گلاسه دعوت شدید پس تا سرد نشدههمین جا بمون!!!

منتظر لحظه اي هستم كه دستانت را بگيرم

در چشمانت خيره شوم

دوستت دارم را بر لبانم جاري كنم

منتظر لحظه اي هستم كه در كنارت بنشينم

سر روی شانه هايت بگذارم.از عشق تو…..

از داشتن تواشك شوق ريزم

منتظر لحظه ي مقدس كه تو را در اغوش بگيرم

بوسه اي از سر عشق به تو تقديم كنم

وبا تمام وجود قلبم و عشقم را به تو هديه كنم

آري من تورا دوست دارم

و

عاشقانه تو را مي ستايم

چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی

چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا

چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق

و من

چه عاشقانه زیستن را دوست دارم
عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم
عاشقانه سرودن را دوست دارم
عاشقانه نوشتن را دوست دارم
عاشقانه اشک ریختن را

...دفتر عاشقانه ی من پر از کلمات زیبا در نثار

بهترین و عاشقانه ترین کسانم

...و من

عاشقانه می گریم

...عاشقانه می خندم

...
عاشقانه می نویسم...

و در سکوت تنهایی عاشقانه می میرم...

دستانم گرمی دستانت را می خواهد پس دستانم را به تو می دهم

 

قلبم تپش قلبت را می خواهد پس قلبم را به تو می دهم

چشمانم نگاه زیبایت را می خواهد پس نگاهم از آن توست

عشقم تمامی لحظات تو را می خواهد و برای با تو بودن دلتنگی می کند

دل من همانند آسمان ابری از دوری تو ابری است

درخشش چشمانم همانند خورشید درخشان انتظار چشمانت را می کشند

پس بدان اگر پروانه سوختن شمع را فراموش کند من هرگز فراموشت نخواهم کرد


نوشته شده در شنبه 21 بهمن 1391برچسب:,ساعت 14:48 توسط پریا فرزاد| |


Power By: LoxBlog.Com